یسنده: عمار مشهدانی
پرتگاهها و ایستگاههای بسیاری است در تاریخ طولانی امت اسلامی که نیاز به بحث و بررسیهای عمیق، و استفاده از فراز و نشیبهای آنها و درس عبرت گرفتن از آنها دارد. چرا که در ساختار جامعهی کنونی مفاهیم خفته در پشت پردههای افکار و اندیشههای مختلف نقش بسزائی را بازی میکنند، و این زمینههایی فکری که بسیاری یا آنها را به فراموشی می سپارند و یا از اهمیت آنها چشم پوشی میکنند در واقع نقش انکار ناپذیری در ساختار تاریخ معاصر و آیندهی بشر دارند. با خواندن تاریخ ما در حقیقت سنتها و رویههای فطری و الهی را در برخورد با افراد و ملتها و جامعهها لمس میکنیم، و آشنایی با تاریخ در حقیقت ما را بسوی ساختن آیندهای روشن بر پایه و اساسی محکم کمک کرده، و ما را تشویق میکند تا در چرخش تاریخ معاصر بدور از ظاهر سازیهای دروغین و شعارهای پوچ و توخالی سهیم گردیم.
تاریخ صفویها یکی از مهمترین ایستگاههای تاریخی است که باید آنرا بدقت زیرورو کرده مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم، چونکه:
1. از نظر زمانی صفویها با تاریخ معاصر ما فاصلهی چندانی ندارند، رهبر آنها؛ اسماعیل صفوی در سال 1501م در صحنهی حوادث تاریخی نمایان شد. یعنی حدود پنج قرن پیش!
2. اسماعیل صفوی توانست حکومتی نیرومند بر تقریبا بیشتر خاک ایران برپا کند، و توانست برخی از شهرها و مناطق متفرق و باقیماندههای دولت شکست خورده و ضعیف تیمورلنگ که با هم در ستیز بودند را نیز به زیر سلطنت خویش درآورد.
3. این دولت مذهب شیعه اثنا عشری (امامی یا جعفری) را بعنوان دین رسمی کشور اعلام و با قدرت اسلحه و زور و زر بر مردم تحمیل نمود. و آنرا بعنوان سلاحی خونین در مقابل دولت عثمانی که نماینده سایر مسلمانان جهان بود قرار دهد. و بدینصورت آتش فتنهی خونینی را بر پا نمود که بیش از 3 قرن از زمان ادامه داشت، و تا کنون نیز هر چندگاهی اینجا و آنجا همان آتش خفته در خاکستر سر بیرون میکشد! ( و آنچه امروز در عراق و افغانستان و ایران رخ میدهد بازتابی است از آن میراث پوسیده!)
4. جنگ طولانی صفویان با عثمانیها در حقیقت تنها ستیز تیر و کمان نبود، بلکه جبههی فکری و عقیدهای آن داغترین و مهمترین صحنهی معرکه بود. صفویها در واقع تنها برای اثبات وجود با عثمانیها در ستیز نبودند، بلکه آنها درپی بدست گرفتن رهبریت و مرجعیت اسلامی بودند، چرا که آنها بر اساس اعتقادات باطنی و فلسفی بسیار پیچیدهی خود بر این باور بودند که صاحبان و مالکان واقعی اسلام و علمبرداران آنند!
5. صفویان هنگام ساختن دولت خود برخی از عقائد و باورهای شیعههای غالی و افراطی که با شکست حکومت بویهیان در بغداد و فروپاشیده شدن دولت فاطمیان در مصر از بین رفته بود را دوباره زنده کردند. و هیچ جای تعجبی نیست که برخی از کتابهای تاریخی از وجود بعضی پیروان فاطمیان و همپیمانانشان در روزهای نخستین ولادت صفویان نام میبرند!
البته صفویان تنها به زنده کردن آن باورهای افراطی مرده اکتفا ننمودند، بلکه خود نیز اندیشههایی نوین را گسترش دادند و مواردی جدید را بر دین افزودند و ابتکارات نوینی تراشیدند، و بدینصورت رهبریت تفکر شیعی را بدست گرفتند، و تا کنون بیشتر آنچه صفویان اختراع کردهاند جریان دارد و تأثیرش در جامعههای شیعه نمایان است.
6. تاریخ صفویها پرده از نقش ویرانگر یهود در هر زمان، و قدرت و توان و برنامهریزیهای دقیق آنها، و سوء استفاده از آتشهای فتنه در جهان اسلام برمیکشد و نشان میدهد که این گروهک کوچک با برنامهریزی دقیق چگونه توانسته است خود را بر حرکت تاریخ و نوسانات آن تحمیل کند و بر موجهای حوادث تاریخی سوار گردد.
7. انتشار تفکر صفوی در این گوشه از جهان بخوبی نقش مجتمعات فاسد در برپایی گروهکها و بدنیا آمدن ستمگران و زائیده شدن عقائد و باورهای گمراه را به نمایش میکشد، و از سوی دیگر پرده از نقش حکومتهای جابر و ستمگر در انتشار بدعتها، و تأثیر دروغگویان و آخوندهای دنیا پرست و چاپلوس سلطنت در بین مردم عوام و نادان برمیکشد. و نشان میدهد که رها نمودن بدعتها در جامعههای اسلامی و اجازه تخم گزاری دادن به آنها باعث گسترش آنها در جامعه شده، و به مرور زمان و استفاده از فرصتهای مناسب در لباسهایی نوین و با روشهایی جدید سربرمیآورند و تیشه بریشهی جامعه میزنند!
پس از این مقدمهی کوتاه سعی میکنیم این گروهکی را که در تاریخ ایران و اسلام نقش بسیار خطرناک و ویرانگری را بازی کرده و تاریخ امت اسلامی را بشدت درهم کوبید، و زخمی بسیار عمیق بر کالبد اسلام فرود آورده را معرفی کنیم.
صفویان کیستند؟!..
آنچنان که مصادر تاریخی آنها را معرفی میکند، نسبت آنها به “اسحاق صفی الدین فرزند جبرائیل اردبیلی” (650- 735هـ/1252-1334م) برمیگردد. و او از اجداد اسماعیل صفوی بنیانگذار دولت صفوی است. او از ترکمنهای شهر اردبیل آذربایجان بود.
تاریخ نگاران دولت صفوی ادعا میکنند صفی الدین از نوادگان امام موسی کاظم ـ رضی الله عنه ـ بود. البته همهی صوفیگرایان و شیعهها بگونهای تلاش دارند خود را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) و اهل بیت مبارکشان منتسب گردانند. و از این ارتباط ساختگی در راه انتشار افکار و باورهایشان در بین مردم و خواندن مردم بسوی خود و جلب تعاطف واحساسات مردمی استفادهها برند.
مصادر تاریخی بر اینکه صفی الدین و پسرش صدر الدین از سنی مذهبان شافعی بودهاند تأکید دارند. و اشاره دارند که صفی الدین از صوفیگرایان بوده، و روش صوفیگری “صفویه” در اردبیل به ایشان نسبت داده میشد. و تعداد بسیار زیادی پیرو و مرید و متصوف و درویش دور و بر او جمع شده بودند که دعوتش را در سراسر ایران و عراق و سرزمینهای شام و بسیاری از شهرهای دیگر منتشر ساختند. و صوفیگری “صفویه” بسیار افراطی و از غلات باطنیان، چون بسیاری از طرق صوفیگری ترکیه امثال آخیه و بکتاشیه بشمار میرفت. و در حقیقت اینجا اولین پرتگاه انحراف بود.
استاد علاء الدین المدرس در کتابش “الصراع الصفوی العثمانی” آورده است:” خوجه علی نوهی صفی الدین که پس از او ریاست طریقه را در سال (801 هـ/1339م) بدست گرفت به مذهب شیعه گروید. او در شیعهگری خود معتدل بود و در مذهب جدید خود تعصب زیادی از خود نشان نمیداد.
اما فرزندش ابراهیم از شیعههای دو آتشه شد و بر شیعهگری اثنا عشری خود بسیار تعصب داشت. پیروانش را بر علیه اهل سنت داغستان شورانید. او پسرش “حیدر” پدر اسماعیل صفوی را جانشین خود در طریقه قرار داد که در سال 859هـ/1455م، بریاست طریقه منصوب گشت. و پیروانش همه از ترکمنها بودند که به آنها قزلباش میگفتند. “حیدر” با “مارتا” دختر حسن دراز بنیانگذار حکومت گوسفند سفید که بر شمال غربی ایران حکومت داشت ازدواج کرد. مادر حسن دراز مسیحی بود و “کاترینا” نام داشت، و او نیز دختر “کارلو یوحنا” پادشاه مملکت طرایزون یونان بود.
کارل بروکلمان مستشرق مشهور میگوید: واقعیت دشمنی اسماعیل صفوی با عثمانها برمیگردد به همین وصلتها با این خانوادهی یونانی! چرا که عثمانیها در زمان سلطان محمد دوم توانستند آن خانوادهی سلطنتی طرایزون را تار و مار کنند و آخرین شاهزادگان و بطریقها و نبیلها و اشرافگران و بیشتر مردم را در بازار برده فروشان به هراج گذارند.
در حقیقت این مستشرق سعی دارد جنگ بین صفویها و عثمانیها را به قضایایی شخصی و خانوادگی برگرداند. ـ که البته هدف از این سیاست پوچ روشن است ـ آنها سعی دارند اسباب مذهبی را از این میدان کنار کشند، که این کاملا اشتباه است، بلکه هر دو سبب باعث برافروخته شدن این آتش شدهاند!..
شیخ حیدر بر شیعهگری خویش بسیار متعصب بود و در راه بثمر رساندن آن بشدت جنگید. او در جنگش با ملک شیروان فارسی که سنی سرسختی بود سرش را باخت. تشکیل ارتش صفوی از ابتکارات شیخ حیدر به شمار میآید. او همچنین “تاج حیدری” که عبارت است از عمامهای قرمزی با دوازده علامت ـ برمز امامان دوازدهگانهی شیعه ـ را ابتکار نمود. او سه پسر پس از خود برجا گذاشت که اسماعیل کوچکترین آنها بود
اسماعیل صفوی بنیانگذار دولت صفویان
بدون شک همه آن ظروف و فتنهها و جنگ و ستیزها و عوامل اجتماعی و خانوادگی و وراثتی بر شخصیت شاه اسماعیل بنیانگذار دولت صفوی تأثیر گذار بوده است. او در محیطی بسیار پریشان و آشفته که همواره آتش فتنهها و جنگها در آن روشن بود، و در محیطی پر از خرافات و بدعتهایی که فرقههای افراطی صوفیگری و گمراه رواج میدادند که خود شاه اسماعیل پیرهن یکی از آن فرقههای افراطی را میپوشید، پرورش یافت. و همچنین پدران او در سایه تیمور لنگ میزیستند. تیمور لنگ یکی از خونخوارترین پادشاهان تاریخ بود که نامی بسیار ننگ در تاریخ از خود به جای گذاشت، او پدران اسماعیل را همراه با سایر طرق صوفیگری بخاطر جایگاهی که در بین مردم داشتند به دربار خود نزدیک ساخت.
با وجودی که تیمور لنگ بسیار وحشی و خونخوار بود صفویهای معاصر او ـ آنچنانکه دکتر کامل الشیبی در کتابش “الفکر الشیعی و النزعات الصوفیه” آورده است ـ برای او دعا میکردند، و کارهایش را کراماتی که از الهام الهی سرچشمه میگیرند و با صدای آسمانی و خبرهایی غیبی صورت میگیرند معرفی مینمودند. او همچنین با شیعه خراسان که در آنجا قدرت یافته بودند روابطی نیکو بنا نمود، تا براحتی بر آنها چیره گردد، اسکناسهایی با نامهای امامان دوازدهگانه درست کرد و در خطبه نامهایشان را آورد. و سرزمینهای شام را با شعار “انتقام از فرزندان یزید برای امام حسین” به اشغال خود درآورد. این تصویری بود از وضع اجتماعی و بحرانهای خارجی که شاه اسماعیل و پدرانش در آن نشأت گرفتند.
اما از جهت خانوادگی؛ پدرش هنگامی که او یک سال بیشتر نداشت کشته شد، و او در سایه یتیمی زیر سرپرستی مادرش “مارته” دختر حسن دراز و مادر بزرگ مسیحیش “کاترینا” پرورش یافت.
در سن 13 سالگی به ریاست گماشته شد. جنگهای بسیار شدیدی را با پادشاه شیروان برای خونخواهی پدر و پدر بزرگش که در آنجا کشته شده بودند به پا نمود. و پادشاهشان “فرخ یسار” را در سال 1500 م شکست داد.
مصادر تاریخ منجمله “البدر الطالع فی محاسن القرن السابع” آوردهاند؛ شاه اسماعیل از شدت کینه و حقدی که داشت پادشاه شیروان ـ فرخ یسار ـ را که در اسارت او درآمده بود را در دیگی بزرگ انداخت و پیروانش را مجبور به خوردن گوشت او کرد!
سپس توانست پس از جنگهایی پی درپی با “الوند میرزا” حاکم ألاق قونیلو در آذربایجان، تبریز را نیز به اشغال خود درآورد. و در آنجا در سال 906هـ/1501م قیام دولت صفوی را اعلام داشت، و تاج حیدری پدرش را بر سر نهاد. و در مدت زمان کوتاهی توانست سرزمینش را گسترش داده، مارواء النهر، و قفقاز و عراق را نیز به تسخیر خود درآورد و اصفهان را بعنوان پایتخت خود انتخاب کند.
چگونه اسماعیل صفوی ایران را شیعه کرد؟
اسماعیل در زیرکی و هوش و سفاکی و خونریزی سرآمد زمان خود بود. و آرزوهای دیوانهوارش حد و مرزی نمیشناخت. برای ساختن هویت و شخصیتی نمایان مذهب تشیع را بر پیروان و سربازانش تحمیل کرد. سپس با زور اسلحه آنرا بر ملت ایران تحمیل نمود.
او برای رسیدن به اهدافش از همهی وسایل و ابزار استفاده نمود، از زور سلاح و خشم و حقد و کینه گرفته تا زیرکی و مکر و حیله تا شوراندن عواطف و احساسات مردم جاهل و نادان تا خریدن کدخداها و سران قبائل و تبلیغات گسترده و غیره…
مهمترین نقطهی دعوت او بر دشنام و ناسزاگویی به سه یار و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) بنا شده بود. او ملت ایران را مورد آزمایشی سخت قرار داد، و دستور داد جملههای سب و شتم و ناسزا را در خیابانها و در بازارها و سر منبر جار زنند و بنویسند.
کتابهای تاریخی تصویری بسیار هولناک از روشهای او برای انتشار مذهب تشیع در ایران نقل میکند. قطب الدین حنفی در کتاب خود “البدر الطالع لمحاسن من بعد القرن السابع” مینویسد: او در کشتار مردم و خونخواری از همه پیشی گرفت. بیش از یک ملیون انسان را سربرید. وحشیگری او را نه در زمان جاهلیت و نه پس از اسلام و نه در ملتهای پیشین و در هیچ زمانی از تاریخ نمونهای نیست!
دانشمندان و اهل علم را سر به نیست کرد تا جایی که اثری از اهل علم و دانش در سرزمینهای عجم بجای نگذاشت. همهی کتابها و قرآنها و کتابخانههایشان را به آتش کشید. او بر خلاف پدرانش در رافضیگری و شیعه بودنش بسیار متعصب و افراطی بود.
همچنین تاریخ بیاد دارد وقتی او در سال 1508 وارد بغداد شد دستور داد هر جا سه یار و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) را دشنام دهند، و فرمان داد تعداد بسیار زیادی از علما و دانشمندان را سر ببرند. و قبر ابوحنیفه ( رحمه الله) را باز کرد و به او اهانتها روا داشت!
روش دیگری که برای خود انتخاب کرده بود روشی بسیار موذیانه و باطنی و پستی بود که آنرا پس از اعلان دعوتش طی چند مرحله به اجرا درآورد. در کتابهای تاریخی شیعه چون کتاب “تاریخ الشاه اسماعیل” و کتاب “عالم آرای صفوی” میخوانیم:” اسماعیل اجازهی انقلاب و شورش بر علیه حاکمان ترکمنی که بر ایران حکومت میکردند را از امام مهدی غائب گرفته بود. روزی در یکی از سفرهایش برای شکار وارد غاری شد، وقتی از آن غار بیرون آمد ادعا نمود با امام مهدی دیدار کرده است و ایشان او را تشویق کردهاند دولت صفویه را اعلام دارد. و چندی بعد ادعا نمود حضرت امام علی را در خواب دیده است”. در حقیقت او با این دو ادعا بهانهی کافی برای اعلان دعوت خود و بنیانگذاری دولتش برای خود ساخت. و بگفتهی استاد احمد الکاتب ـ نویسنده مشهور و معتدل شیعه ـ او با این دو ادعا جنبش صفویه را از قید و بند ایمان به انتظار برای امام مهدی تا بیاید و دولت اثنا عشری را بنیانگذاری کند رهایی داد. و بر اساس این دو ادعا او خود را نائب بر حق خدا و خلیفه رسول اکرم و امامان معصوم و نماینده امام مهدی در زمان غیبت او میشمرد. و سربازانش او را تجلی روح خدا میدانستند!
دکتر مصطفی الشیبی در این باره میگوید: اسماعیل مردی صوفی مشرب بود، و صوفیان همواره به کشف و الهامات غیبی ایمان دارند. و او به مریدانش میگفت که بدون اوامر و دستورات امامان دوازدهگانه هیچ حرکتی از خود نمیکند، و ادعا میکرد که معصوم است و بین او و امام مهدی هیچ حجاب و فاصلهای نیست!
و همانطور که همه میدانیم همین اندیشهها و باورهای پوچ بود که تخم تفکر ولایت فقیه را در سر خمینی کاشت و او بعنوان رهبر انقلاب ایران دولتش را بر اساس آن در سال 1979م تأسیس نمود و تا کنون قصه جاری است…
و از روشهای دیگری که شاه اسماعیل برای تأثیر گذاشتن در عامه مردم در پیش گرفت این بود که دستور داد جشنها و برنامههای سوگواری بسیار باشکوهی بمناسبت شهادت امام حسین ـ رضی الله عنه ـ در سراسر کشور برپا کنند! و این در حقیقت یک بدعت زشتی بود که معز الدولة بن بویه در زمان حکومت بویهیان در سال 352هـ بنا کرد و بعدها از بین رفت. و شاه اسماعیل بار دگر آنرا زنده نمود و آنطور که ابن کثیر در “البدایة و النهایة” آورده است:” دستور داد بازارها را تعطیل کنند و زنها سیاه بپوشند و موهای درازی بر سرشان ببندند و در خیابانها آیند و بر سر و صورت خود زنند. و دستور داد در دههی ذی الحجة جشنها بپا کنند و بمناسبت عید غدیر خم بازارها تمام شب باز باشد و در هر جا طبل و شادی و بوق برپا شود و شعلههای آتش و شمع بر در سرای امیران و داروغه و پلیس تا صبح روشن شود، و عید و جشنی بیمانند برپا شود. زمانهای بس عجیب و بدعتهایی بس منکر و زشت هرجا بر پا بود”.
شاه اسماعیل این بدعتها را بسیار گسترش داد و مجالس عزاداری را به آنها اضافه کرد. و بعدها در زمان دولت قاجاریه به این بدعتها افزوده شد. و آنها را چون تئاتر و نمایش به تصویر کشیدند. و با تماثیل و نمایش و تشابیه و سینه زنی و قمه زنی و شمشیر و تیشه زنی، چون برخی از نمایشهای تمثیلی صوفیان ـ حوادث تاریخی را از نقطه نظر خود برای شوراندن احساسات مردم در خیابانها به اجرا درمیآوردند. و در نتیجه این حرکتها شیعه بصورت افراطی خود در جامعه ریشه افکند. و برای استحکام بدعتهای خود شهادت سوم “اشهد أن علیا ولی الله” را بر اذان افزود. و در برخی از مصادر تاریخی آمده است که در زمانهایی پس از آنها نام همهی امامان دوازدهگانه را در اذان جار میزدند. و در همین زمان سنگ خاک مزار حسینی برای سجده کردن بر آن درست شد. سجده بر خشت یا خاک مزار کربلا به عقل مردم در زمان دولت بویهیان و فاطمیان در قرنهای سوم و چهارم هجری نرسیده بود. آنچنان که کتاب “من لا یحضره الفقیه” بدان اشاره نموده، و این از اختراعات این دوره از تاریخ است
جنگ صفویان با دولت عثمانی
طبیعی بود که عثمانیها در مقابل این بحرانهای بسیار عمیق در منطقه و این وضع و حال شاذ و استثنائی و این بدعتها و خرافاتها و این خونریزیها و آدمکشیهایی که اسماعیل صفوی در کنار گوش آنها براه انداخته بود واکنش نشان دهند.
دکتر صلابی در کتابش “الدولة العثمانیة” میگوید:” بسیار طبیعی بود سلطان سلیم پادشاه حکومت سنی عثمانی در مقابل این ویرانگریها واکنش نشان دهد. او در مجلسی که سردمداران حکومتش و قاضیها و سیاستمداران و مجلس علما و اندیشمندان در آن حضور داشتند، در سال 920هـ/1514م اعلام کرد که حکومت شیعه ایران و مذهب خون آشام آن نه تنها خطر بسیار جدی برای دولت عثمانی بشمار میآید، بلکه همه جهان اسلام را مورد تهدید قرار میدهد. از اینرو باید در مقابل گسترش و خطر آنها اعلام جهاد نمود”. عثمانیها با یاری خداوند متعال توانستند در جنگ چالدیران در سال 1514م کمر صفویها را بزمین زنند و طعم تلخ شکست را به آنها بچشانند. شاه اسماعیل همراه برخی از سپاهیان شکست خوردهاش پا به فرار گذاشت، و یکی از زنانش به اسارت افتاد. فتنهای داخل لشکر عثمانیها افتاد و سپاه به بهانه سردی شدید هوا و کمبود آذوقه از دنبال کردن سپاه شکست خورده صفویان سرباز زد، و سلطان سلیم مجبور شد به همین پیروزی اکتفا کند، و عثمانیها نتوانستند ریشهی صفویت را از سرزمین ایران برکنند.
شاه اسماعیل پس از فرار از میدان جنگ بفکر دسیسه بر علیه عثمانیها برآمد. و با مسیحیان اروپا ارتباط برقرار کرد. در ابتدای کار با پرتغالیها معاهدهای امضاء کرد.
دکتر زکریا بیومی در کتابش آورده است: شاه اسماعیل هرمز را در مقابل همکاری با او در حمله به بحرین و قطیف و کمکش در جنگ با عثمانیها به پرتغالیها بخشید.
شاه اسماعیل با این همپیمانی با کافران در جنگ با مسلمانان روش بسیار ننگی را برای فرزندان و نوادگان خود برجای گذاشت. البته او در این حیله به روش نیاکان فاطمیش عمل کرد که آنها نیز چون خنجری بودند بدست دشمنان خارجی برای از بین بردن مسلمانان. آنان بودند که بوسیله نصیر الدین طوسی و ابن علقمی در سال 656هـ با هولاکو خان مغول همپیمان شدند وباعث سقوط بغداد و ویرانی آن و کشتار هزاران هزار انسان و سوختن کتابخانهها گشتند. و خمینی در مورد این دو تن خائن در کتابش “الحکومة الإسلامیة” میگوید: “آندو خدمتی بسیار ارجمند به اسلام تقدیم داشتند”!!!..
کتابهای تاریخی معتبر آنچه را ستیفن لونکریک در کتابش “أربعة قرون من تاریخ العراق” آورده است را تأیید میکند که: ” شاه طهماسب فرزند شاه اسماعیل فرمانروائیش را با فرستادن نامه و سفیران به اروپا آغاز کرد تا با پادشاهان آنها برای حمله به عثمانیها معاهدهها امضاء کند”.
و نوهی او شاه عباس بزرگ برای آموزش سپاهش به انگلیسها متوسل شد تا لشکرش را چون سپاه انگلیس مجهز سازند، و با همپیمانی و کمک آنها توانست پرتغالیها را از تنگه هرمز براند، و بغداد را در سال 1623م پس از محاصرهای طولانی که سه ماه طول کشید به اشغال خود درآورد. دکتر علی الوردی در کتابش “لمحات اجتماعیة” مینویسد: شاه عباس همان جنایتهایی که پدربزرگش؛ شاه اسماعیل در بغداد انجام داده بود را بصورتی بسیار وحشتناکتر به اجرا درآورد. و قبر امام ابوحنیفه و قبر عبد القادر گیلانی را ویران ساخت و تعداد بسیار زیادی از اهل سنت را سربرید. و بقیه را به شفاعت کلید دار مزار امام حسین زنده رها کرد.
استاد علاء المدرس در کتابش مینویسد: شاه حسین صفوی در سال 1708م هیئتی رسمی را برای مذاکره با پادشاه فرنسا لویس چهاردهم فرستاد، و معاهده تفاهمی بین فرانسه و ایران امضاء شد که در یکی از بندهای آن آمده بود: فرانسه موظف است کشتیهای جنگی و نیروی دریائیش را به خلیج فارس برای کمک ایران در اشغال مسقط گسیل دارد.
شاید جانب فکری و تأثیر منفی این معاهدات پیدرپی با دشمنان خارجی خطرناکترین و زشتترین جانب قضیه بود که تا زوال صفویها و بعد از آنها تا قرنها رویهی حکومتهایی که بر سرزمین فارس حکم میراندند را تشکیل میداد. همه حکومتهای ایران البته با نسبتهای متفاوتی درپی نشر مذهب شیعه و استفاده از هرگونه خدعه و نیرنگ و دسیسهای برای رسیدن به اهداف خود بودند. بطور مثال قاجاریها در نیمه قرن نوزدهم با انگلیسها همپیمان شدند و نقشهای محکم برای شیعه کردن عشائر و قبائل عربی در جنوب عراق و خلیج به اجرا درآوردند. استاد علاء المدرس مینویسد: حکومت انگلیس قبول کرد راه کاری مناسب برای دعوتگران ایرانی بوجود آورد. و موظف شد موافقت والی بغداد، وخلیفه عثمانیها را برای ایرانیان مهیا سازد و همهی ترتیبات لازم را تهیه بیند. و در مقابل قاجاریها موظف شدند آخوندها و ثروت لازم برای اجرای نقشه را بر عهده گیرند. هدف از این نقشه تضعیف سیطرت والی بغداد و دولت عثمانی بر عراق و منطقه خلیج بود تا راه تجارتی و نظامی هند برای انگلیسها ایمن گردد و آنها بتوانند بر راههای استراتژی دریائی و زمینی از شام ـ بغداد ـ بصره ـ بحرین ـ رأس الخیمه ـ مسقط ـ و بندرهای جنوبی ایران تا هند را بدست گیرند. این نقشه تا حدود بسیار زیادی کار آمد داشت وبرخی از عشائر عربی منطقه تشیع صفوی را پذیرفتند تا سایر مسلمانان را تکفیر کنند. و ولایت و همبستگی خود را با ایران داشته باشند. و بدینصورت عراق تضعیف شد و استعمار انگلیس توانست از فتنههای طائفهای و مذهبی در این منطقه فایدههای بسیار هنگفتی کسب کند!
سید حسین الموسوی از علمای نامدار نجف و نویسنده کتاب اصلاحگرای مشهور ” لله ثم للتاریخ”، در این کتابش که در اواخر دهه نود نگاشته میگوید:” در جستجوی این برآمدم که چرا من شیعه بدنیا آمدهام، و چگونه خانواده و خویشانم شیعه شدهاند. پس از بحث وبررسی دریافتم که عشیرهی ما در اصل بر مذهب اهل سنت بوده است. حدود 150 سال پیش ـ یعنی دقیقا نیمهی قرن نوزدهم ـ برخی از دعوتگران شیعه از ایران به جنوب عراق آمدند. و از خوش قلبی و سذاجت و جهالت رئیسان قبیلهها و عشایر منطقه سوء استفاده کرده آنها را با زبانهای چرب و نرمشان گولزده شیعه کردند. بسیاری از عشایر و فامیلهای منطقه با این اسلوب شیعه شدهاند و از مذهب اهل سنت برگشتند. البته لازم است جهت ادای مسئولیت علمی برخی از این عشایر را نام ببرم. از جمله آنهاست: بنو ربیعه، و بنو تمیم، و الخزاعل، و الزبیدات که آنها از فامیلهای تمیم هستند، و الخزرج و شمرطوکة و الدوار و الدافعة و آل محمد که از عشائر العماره هستند، و عشائر الدیوانیه که عبارتند از آل اقرع و آل بدیر عفج و الجبور و الجلیحه و عشیرهی کعب و بنولام و خیلیهای دیگر که از عشایر اصلی و معروف عراق میباشند. این عشایر بزرگ که به شجاعت و دلیری و سخاوت و غیرت در عراق مشهورند، و دارای جایگاه و وزن ویژهای هستند متأسفانه تنها قبل از صد و پنجاه سال پیش توسط دعوتگران تشیع که از ایران به این منطقه اعزام شده بودند گول خورده و شیعه شدهاند”.
اینها از جمله واقعیتهای ثابت و مشهور در عراق است که همه مردم از آن آگاهند و جز نادانان و بد طینتها و متعصبان کسی آنها را نمیتواند انکار کند.
نقش یهود در کمک به صفویها
جای هیچ غرابتی نیست که نقش پای یهود را در آنچه در جهان دیروز و امروز بوقوع پیوست مشاهده کنی. کسانی که در پی کشف دسیسههای یهود در تاریخند همیشه اثر انگشتان فتنهجو و توطئهگر آنها را پشت پردهی وقائع و احداث روزگار مییابند.
شایان یادآوری است که یهود از زمان سلطان بایزید دوم به خاک دولت عثمانی راه یافتند. در آن روزگار یهود از سوی اروپائیان بشدت مورد ظلم و ستم قرار گرفته بودند و پادشاهان اروپا آنها را در هر جا مورد تعقیب قرار میدادند. دولت عثمانی به آنها اجازهی هجرت به سرزمین مسلمانان داد و برخی از زمینهای بسیار خوب را به آنها واگذار کرد. دکتر احمد النعیمی در کتابش آورده است: “دولت عثمانی فرصت کسب ثروت و دارایی را برای یهودیانی که از فقر و گرسنگی بسیار شدیدی در اروپا رنج میبردند مهیا نمود”. یهودیان بر روال معروف خود از این فرصتها به بدترین شکل سوء استفادهها بردند. پدر روحانی “انستانس الکرملی” نویسنده کتاب “خلاصه تاریخ بغداد” مینویسد:” شاه اسماعیل تعداد بسیار زیادی از مسلمانان سنی را سربرید. و همهی مسیحیان بغداد را کشت. ولی هیچ گزندی از او به یهودیان نرسید. یهودیها در روزهایی که شاه نیاز به مال و آذوقه و ثروت داشت هدیههای بسیار گرانبها و ثروتهای گزافی به او پرداخت میکردند. شاه اسماعیل هرگز به آنها گزندی نرسانید و آنها را در کارشان آزاد رها کرد”.
البته تنها شهروندان یهود دولت عثمانی نبودند که با صفویان همپیمان شدند بلکه حتی یهودیهای که در خارج از خاک عثمانی زندگی میکردند نیز در توطئههای خائنانه شریک صفویان بودند. یوسف غنیمه در کتابش “نزهة المشتاق من تاریخ یهود بغداد” مینویسد:” یهودیان شهر بندقیه ایتالیا شاه صفوی را تشویق میکردند تا به سرزمینهای شرقی دولت عثمانی حمله کند. و در تلاش بودند تا با قدرت شاه صفوی به دولت عثمانی از پشت خنجر زنند. آنها بخوبی میدانستند شعلهور شدن چنین آتشهایی در این منطقه از فشار عثمانیها در فتح اروپا و فیینا و ایتالیا و دریای متوسط خواهد کاست”.
مرگ اسماعیل صفوی و پایان دولت او
در سال 1524م شاه اسماعیل پس از زندگی نامبارکی که 37 سال بیشتر دوام نکرد مرد. فرزندش طهماسب و سپس پسر دیگرش شاه عباس ملک او را به ارث بردند.
دولت صفوی پس از دو قرن خونریزی در سال 1722م توسط یکی از قبائل افغان از صحنهی وجود برچیده شد.
شایان ذکر است صفویان مناطق شاسعی از سرزمین افغانها را نیز به اشغال خود درآوردند و چون نتوانستند آنها را بزور شیعه کنند شکنجهها و قتلهای بسیاری در سرزمینهای اشغالی افغان روا داشتند. افغانها همیشه در پی انتقام گرفتن از صفویهای خونخوار بودند. امیر “ویس” اولین سردار افغانی بود که به صفویها تاخت. او پس از یک سال یعنی در سال 1715م دارفانی را وداع گفت. پس از او فرزندش امیر محمود راه پدر را ادامه داده به سختی با صفویان درافتاد تا اینکه توانست پایتختشان را تسخیر کند و نهایت دولتشان را برای همیشه در سال 1722م اعلام دارد. آخرین پادشاه صفویان شاه حسین نام داشت.
پس از مدت زمان اندکی نادر شاه در سال 1736م بر عرش ایران نشست. او اولین کسی بود که مفکوره شیعه بعنوان مذهب پنجم در اسلام را اختراع کرد. و مذاکراتی را در این زمینه با عثمانیها شروع کرد. او در اواخر زندگیش روحیه صلح جویانهای با جهان اسلام داشت. و در زمان او اولین سمینار نزدیکی شیعه وسنی با اهتمام عثمانیان در سال 1743 صورت گرفت. که در آن به نکات خوبی اشاره شد تا از شدت ستیز مذهبی بین شیعهها و سنیان که از آثار نفرت بار دورهی صفویه بود کاسته شود. صفویها در حقیقیت برای رسیدن به اهداف ننگین خود سعی داشتند اختلافات بین شیعه و سنی را عمیقتر سازند و با استفاده از شیعههای باطنی حقد و کینهی طائفی و قومی و مذهبی و زبانی را شعلهورتر سازند. و چنین بود که خداوند چشمهایشان را از دیدن حق کور و گوشهایشان را از شنیدن صدای عدل و انصاف کر و قلبهایشان را چون سنگ سیاه سخت کرده بود و سعادت خود را در اختلاف و خونریزی و کشتار مسلمانان میدیدند. و آنها با مسیحیان بر علیه خلافت عثمانی جنگیدند که در نتیجهی آن فتوحات اسلامی به اروپا بکلی متوقف شد و عثمانیها به جنگهای داخلی مشغول گشتند. ( این بزرگترین خیانتی بود که در تاریخ مسلمانان روی داد و تا کنون مسیحیان متعصب اروپا میگویند که اگر صفویان در ایران نمیبودند امروز همهی اروپا مسلمان بود! از اینرو لازم است که اروپای مسیحی همیشه در کنار ایران قرار گیرد. و از آن بعنوان ابزاری برای فشار بر سایر مسلمانان استفاده کنند!).
نادرشاه پس از سه ماه از کنفرانس نزدیکی مذاهب توسط افراطیهای مذهبش که وحدت اسلامی را در تضاد با مصلحتهای خویش میدیدند به قتل رسید. و باردگر فتنه و فساد تا چند دهه بر ایران چیره گشت. تا اینکه در سال 1796 قاجاریان حکومت را بدست گرفتند. و بار دگر ایران را بسوی سیاستهای خونین و فتنه جویانه و ننگین و خبیث و افراطی گرایانهی صفوی پیش بردند. آنها بار دگر سوار بر حقد و کینه و نیرنگ بسوی مرزهای عثمانیها تاختند. روی کار آمدن قاجاریها با سیمای صفویان نشانهگر آنست که تا چه حد تفکر افراطگرایی صفوی در عقلها و ادبیات زندگی اجتماعی و ثقافی و فرهنگی ایران سرایت کرده بود. قاجاریان تا دههی دوم قرن بیستم بر ایران حکم راندند. و پس از آنها پهلویان بر عرش ایران نشستند. و پهلویها را نیز انقلاب خمینی در سال 1979م سرنگون کرد. انقلاب ایران همهی آن میراث فکری و باورهای پیشین صفویان و قاجاریها را با جان و دل پذیرفت و از آنها در میدان سیاست سرمایهگذاری کرده، رنگ و بوی قانونی و دستوری به آنها داد. و نظامی برگرفته از این میراث بازمانده برپا نمود که همه آن افکار و اندیشهها و باورهای کهنه را در قالبی دینی به خورد مردم دهد تا بتواند وجود خود را استحکام بخشد. و بتواند از عرش خود حمایت کرده به آن رنگ و بویی دینی دهد. شاید ماده پنجم قانون اساسی ـ غیر قابل تغییر ـ بصورتی پرده از این حقیقت میکشد. در این ماده از دستور آمده است:” در زمان غیبت امام مهدی (عج) ولایت او و امامت امت در جمهوری اسلامی ایران بر عهده ولی فقیه عادل و متقی و بصیر به امور زمان و شجاع و قادر بر اداره امور است”.
و پیش از این دیدیم چگونه این بدعت در زمان صفویها زائیده شد. و دیگران نیز از آن استفاده کردند. و امروز در ایران این برنامه سیاسی با لباسی مذهبی، و رنگ و بویی غیبی و راه و رسمی باطنی دوباره به میدان آمده است.
در پایان: …
نویسنده این کنکاوش متواضع را که با واقعیتهای جامعهی نوین ما، در این کشور و سایر کشورهای جهان اسلام و کشورهای عربی شدیدا در تماس است را با ذکر نام خود ـ بدون استفاده از نامهای مستعار ـ به خواننده تقدیم میدارم. و من بخوبی میدانم که این باعث خواهد شد بسیاری از من برنجند و یا نوشتهام را در این وقت حساس که جهان اسلام به وحدت و اتفاق نیاز مبرم دارد شایسته ندانند. چرا که بسیاری از خفاشهای شب پرست که توان شنیدن صدای حق را ندارند شاید برخوردی ناشایست انجام دهند.
و من بخوبی میدانم که آتش فتنهای که امروزه در عراق زیر اشغال ( و ایران و افغانستان و پاکستان و لبنان و بحرین و سعودی و یمن وغیره…) با نام و نشان اختلافات مذهبی و طائفهای برافروخته شده است در بسیاری از جوانب آن از همان افکار و باورهای پوسیده پیشین صفویان تغذیه میکند که برخی سودجویان آنها را از زیر خاکها درآورده دوباره زنده کرده در بین مردم ساده لوح ترویج میدهند. این سودجویان که حقیقت خود را در پشت عمامهها و جبهها پنهان میکنند با وجودیکه نعرههای فتنه جویانهیشان با قرآن و حدیث پیامبر اکرم ( صلی الله علیه وسلم) کاملا در تضاد است و با اجماع امت در طول تاریخ آن و وحدت اسلامی کاملا مخالف، و با عقل و منطق بیگانه، آنها را در پوستینی از حقد و کینه و مکر و نیرنگ بخورد مردم میدهند و رودهای خون جاری میکنند. ( خواستم با این پژوهش میدانی و زنده مردم را به عبرت گیری از تاریخ دعوت کنم، تا نشاید تاریخ قدیم که بازتابش در جامعههای نوین ما زنده شده باز با تمام همان حجم پیشین و خونین خود تکرار گردد).
آری!..
این یک سیاست بود. وای ویلا بر سیاستی که پدر و مادر نمیشناسد! سیاست یعنی؛ جاه و مال و سلطان و قدرت و نفوذ و صدایی که ادعا میکند سخنگوی مردم بیچاره و از همه جا بیخبر است. و بخصوص در این زمان که دروغ عنوان آن است. پنجههای نیرنگ دروغگویان بر بازار سخن چیره شده است. و بازرگانان دروغ و مکر و نیرنگ به جان هم میافتند ودروغهایشان را در گوشهای مردمی که چون گوسفندان پشت هر کس و ناکسی براه میافتند میریزند. به جز آنانی که خداوند به آنها عقل و هوش عطا فرموده. و چه بسیار اندکند آنان در کشور من… و چه بسیار اندکند آنها در هر جا از جهان…
و لا حول و لا قوة إلا بالله…
مصادر بحث:
1.البداية والنهاية از حافظ ابن كثير
2.لمحات اجتماعية من تاريخ العراق المعاصر اثر استاد دكتر علي الوردي
3.الدولة العثمانية اثر دكتور علي الصلابي
4.الدولة الزنكية نوشتهی دكتور علي الصلابي
5.الصراع الصفوي العثماني ودوره في بلورة الطائفية اثر استاد علاء المدرس
6.تطور الفكر الشيعي نوشتهی دکتر استاد احمد الكاتب
7.الشيعة والسنة خلاف السياسة والتاريخ نوشتهی دکتر استاد احمد الكاتب
8.كشف الإسرار از خميني
9.صراع القوى السياسية في المشرق العربي من الغزو المغولي حتى الحكم العثماني نوشتهی دكتور عماد الجواهري
10.الحكومة الإسلامية از خميني
11.لله ثم للتاريخ نوشتهی سيد حسين الموسوي
12.صنع القرار في إيران اثر دکتر نيفين مسعد عبد المنعم
13.اثر الأقليات اليهودية في سياسة الدولة العثمانية نوشتهی دکتر احمد النعيمي
14. نحو تفسير إسلامي للتاريخ ، نوشتهی ثامر السامرائي
15.الفكر الشيعي والنزعات الصوفية نوشتهی دکتر مصطفى الشيبي
پــــایـــان
اسماعیل صفوی بنیانگذار دولت صفویان
بدون شک همه آن ظروف و فتنهها و جنگ و ستیزها و عوامل اجتماعی و خانوادگی و وراثتی بر شخصیت شاه اسماعیل بنیانگذار دولت صفوی تأثیر گذار بوده است. او در محیطی بسیار پریشان و آشفته که همواره آتش فتنهها و جنگها در آن روشن بود، و در محیطی پر از خرافات و بدعتهایی که فرقههای افراطی صوفیگری و گمراه رواج میدادند که خود شاه اسماعیل پیرهن یکی از آن فرقههای افراطی را میپوشید، پرورش یافت. و همچنین پدران او در سایه تیمور لنگ میزیستند. تیمور لنگ یکی از خونخوارترین پادشاهان تاریخ بود که نامی بسیار ننگ در تاریخ از خود به جای گذاشت، او پدران اسماعیل را همراه با سایر طرق صوفیگری بخاطر جایگاهی که در بین مردم داشتند به دربار خود نزدیک ساخت.
با وجودی که تیمور لنگ بسیار وحشی و خونخوار بود صفویهای معاصر او ـ آنچنانکه دکتر کامل الشیبی در کتابش “الفکر الشیعی و النزعات الصوفیه” آورده است ـ برای او دعا میکردند، و کارهایش را کراماتی که از الهام الهی سرچشمه میگیرند و با صدای آسمانی و خبرهایی غیبی صورت میگیرند معرفی مینمودند. او همچنین با شیعه خراسان که در آنجا قدرت یافته بودند روابطی نیکو بنا نمود، تا براحتی بر آنها چیره گردد، اسکناسهایی با نامهای امامان دوازدهگانه درست کرد و در خطبه نامهایشان را آورد. و سرزمینهای شام را با شعار “انتقام از فرزندان یزید برای امام حسین” به اشغال خود درآورد. این تصویری بود از وضع اجتماعی و بحرانهای خارجی که شاه اسماعیل و پدرانش در آن نشأت گرفتند.
اما از جهت خانوادگی؛ پدرش هنگامی که او یک سال بیشتر نداشت کشته شد، و او در سایه یتیمی زیر سرپرستی مادرش “مارته” دختر حسن دراز و مادر بزرگ مسیحیش “کاترینا” پرورش یافت.
در سن 13 سالگی به ریاست گماشته شد. جنگهای بسیار شدیدی را با پادشاه شیروان برای خونخواهی پدر و پدر بزرگش که در آنجا کشته شده بودند به پا نمود. و پادشاهشان “فرخ یسار” را در سال 1500 م شکست داد.
مصادر تاریخ منجمله “البدر الطالع فی محاسن القرن السابع” آوردهاند؛ شاه اسماعیل از شدت کینه و حقدی که داشت پادشاه شیروان ـ فرخ یسار ـ را که در اسارت او درآمده بود را در دیگی بزرگ انداخت و پیروانش را مجبور به خوردن گوشت او کرد!
سپس توانست پس از جنگهایی پی درپی با “الوند میرزا” حاکم ألاق قونیلو در آذربایجان، تبریز را نیز به اشغال خود درآورد. و در آنجا در سال 906هـ/1501م قیام دولت صفوی را اعلام داشت، و تاج حیدری پدرش را بر سر نهاد. و در مدت زمان کوتاهی توانست سرزمینش را گسترش داده، مارواء النهر، و قفقاز و عراق را نیز به تسخیر خود درآورد و اصفهان را بعنوان پایتخت خود انتخاب کند.
چگونه اسماعیل صفوی ایران را شیعه کرد؟
اسماعیل در زیرکی و هوش و سفاکی و خونریزی سرآمد زمان خود بود. و آرزوهای دیوانهوارش حد و مرزی نمیشناخت. برای ساختن هویت و شخصیتی نمایان مذهب تشیع را بر پیروان و سربازانش تحمیل کرد. سپس با زور اسلحه آنرا بر ملت ایران تحمیل نمود.
او برای رسیدن به اهدافش از همهی وسایل و ابزار استفاده نمود، از زور سلاح و خشم و حقد و کینه گرفته تا زیرکی و مکر و حیله تا شوراندن عواطف و احساسات مردم جاهل و نادان تا خریدن کدخداها و سران قبائل و تبلیغات گسترده و غیره…
مهمترین نقطهی دعوت او بر دشنام و ناسزاگویی به سه یار و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وسلم) بنا شده بود. او ملت ایران را مورد آزمایشی سخت قرار داد، و دستور داد جملههای سب و شتم و ناسزا را در خیابانها و در بازارها و سر منبر جار زنند و بنویسند.
کتابهای تاریخی تصویری بسیار هولناک از روشهای او برای انتشار مذهب تشیع در ایران نقل میکند. قطب الدین حنفی در کتاب خود “البدر الطالع لمحاسن من بعد القرن السابع” مینویسد: او در کشتار مردم و خونخواری از همه پیشی گرفت. بیش از یک ملیون انسان را سربرید. وحشیگری او را نه در زمان جاهلیت و نه پس از اسلام و نه در ملتهای پیشین و در هیچ زمانی از تاریخ نمونهای نیست!
دانشمندان و اهل علم را سر به نیست کرد تا جایی که اثری از اهل علم و دانش در سرزمینهای عجم بجای نگذاشت. همهی کتابها و قرآنها و کتابخانههایشان را به آتش کشید. او بر خلاف پدرانش در رافضیگری و شیعه بودنش بسیار متعصب و افراطی بود.
همچنین تاریخ بیاد دارد وقتی او در سال 1508 وارد بغداد شد دستور داد هر جا سه یار و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) را دشنام دهند، و فرمان داد تعداد بسیار زیادی از علما و دانشمندان را سر ببرند. و قبر ابوحنیفه ( رحمه الله) را باز کرد و به او اهانتها روا داشت!
روش دیگری که برای خود انتخاب کرده بود روشی بسیار موذیانه و باطنی و پستی بود که آنرا پس از اعلان دعوتش طی چند مرحله به اجرا درآورد. در کتابهای تاریخی شیعه چون کتاب “تاریخ الشاه اسماعیل” و کتاب “عالم آرای صفوی” میخوانیم:” اسماعیل اجازهی انقلاب و شورش بر علیه حاکمان ترکمنی که بر ایران حکومت میکردند را از امام مهدی غائب گرفته بود. روزی در یکی از سفرهایش برای شکار وارد غاری شد، وقتی از آن غار بیرون آمد ادعا نمود با امام مهدی دیدار کرده است و ایشان او را تشویق کردهاند دولت صفویه را اعلام دارد. و چندی بعد ادعا نمود حضرت امام علی را در خواب دیده است”. در حقیقت او با این دو ادعا بهانهی کافی برای اعلان دعوت خود و بنیانگذاری دولتش برای خود ساخت. و بگفتهی استاد احمد الکاتب ـ نویسنده مشهور و معتدل شیعه ـ او با این دو ادعا جنبش صفویه را از قید و بند ایمان به انتظار برای امام مهدی تا بیاید و دولت اثنا عشری را بنیانگذاری کند رهایی داد. و بر اساس این دو ادعا او خود را نائب بر حق خدا و خلیفه رسول اکرم و امامان معصوم و نماینده امام مهدی در زمان غیبت او میشمرد. و سربازانش او را تجلی روح خدا میدانستند!
دکتر مصطفی الشیبی در این باره میگوید: اسماعیل مردی صوفی مشرب بود، و صوفیان همواره به کشف و الهامات غیبی ایمان دارند. و او به مریدانش میگفت که بدون اوامر و دستورات امامان دوازدهگانه هیچ حرکتی از خود نمیکند، و ادعا میکرد که معصوم است و بین او و امام مهدی هیچ حجاب و فاصلهای نیست!
و همانطور که همه میدانیم همین اندیشهها و باورهای پوچ بود که تخم تفکر ولایت فقیه را در سر خمینی کاشت و او بعنوان رهبر انقلاب ایران دولتش را بر اساس آن در سال 1979م تأسیس نمود و تا کنون قصه جاری است…
و از روشهای دیگری که شاه اسماعیل برای تأثیر گذاشتن در عامه مردم در پیش گرفت این بود که دستور داد جشنها و برنامههای سوگواری بسیار باشکوهی بمناسبت شهادت امام حسین ـ رضی الله عنه ـ در سراسر کشور برپا کنند! و این در حقیقت یک بدعت زشتی بود که معز الدولة بن بویه در زمان حکومت بویهیان در سال 352هـ بنا کرد و بعدها از بین رفت. و شاه اسماعیل بار دگر آنرا زنده نمود و آنطور که ابن کثیر در “البدایة و النهایة” آورده است:” دستور داد بازارها را تعطیل کنند و زنها سیاه بپوشند و موهای درازی بر سرشان ببندند و در خیابانها آیند و بر سر و صورت خود زنند. و دستور داد در دههی ذی الحجة جشنها بپا کنند و بمناسبت عید غدیر خم بازارها تمام شب باز باشد و در هر جا طبل و شادی و بوق برپا شود و شعلههای آتش و شمع بر در سرای امیران و داروغه و پلیس تا صبح روشن شود، و عید و جشنی بیمانند برپا شود. زمانهای بس عجیب و بدعتهایی بس منکر و زشت هرجا بر پا بود”.
شاه اسماعیل این بدعتها را بسیار گسترش داد و مجالس عزاداری را به آنها اضافه کرد. و بعدها در زمان دولت قاجاریه به این بدعتها افزوده شد. و آنها را چون تئاتر و نمایش به تصویر کشیدند. و با تماثیل و نمایش و تشابیه و سینه زنی و قمه زنی و شمشیر و تیشه زنی، چون برخی از نمایشهای تمثیلی صوفیان ـ حوادث تاریخی را از نقطه نظر خود برای شوراندن احساسات مردم در خیابانها به اجرا درمیآوردند. و در نتیجه این حرکتها شیعه بصورت افراطی خود در جامعه ریشه افکند. و برای استحکام بدعتهای خود شهادت سوم “اشهد أن علیا ولی الله” را بر اذان افزود. و در برخی از مصادر تاریخی آمده است که در زمانهایی پس از آنها نام همهی امامان دوازدهگانه را در اذان جار میزدند. و در همین زمان سنگ خاک مزار حسینی برای سجده کردن بر آن درست شد. سجده بر خشت یا خاک مزار کربلا به عقل مردم در زمان دولت بویهیان و فاطمیان در قرنهای سوم و چهارم هجری نرسیده بود. آنچنان که کتاب “من لا یحضره الفقیه” بدان اشاره نموده، و این از اختراعات این دوره از تاریخ است!